[vc_row rt_row_background_width=”default” rt_row_style=”default-style” rt_row_borders=”” rt_row_paddings=”true” rt_bg_effect=”classic” rt_bg_image_repeat=”repeat” rt_bg_size=”cover” rt_bg_position=”right top” rt_bg_attachment=”scroll” rt_bg_video_format=”self-hosted”][vc_column width=”2/3″ rt_wrp_col_paddings=”false” rt_border_top=”” rt_border_bottom=”” rt_border_left=”” rt_border_right=”” rt_border_top_mobile=”” rt_border_bottom_mobile=”” rt_border_left_mobile=”” rt_border_right_mobile=”” rt_bg_image_repeat=”repeat” rt_bg_size=”auto auto” rt_bg_position=”right top” rt_bg_attachment=”scroll”][vc_column_text]
با تاخیر دوساعتِ رسیدیم کرمانشاه ساعت ۷:۵۰ دقیقه
از روستای چالابه در ارتفاع ۱۴۰۰ متری از سطح دریا حرکتمون رو آغاز کردیم و در ارتفاع حدود۲۲۵۰ متری و پس از عبور از لابهلای درخچههای بلوط، پستۀ کوهی (گونوش)، زالزالک (گیوج)، ونگی، ریواز، بلالوک و پوشگ با همراهی مارگاریتا، سگ مهربون کوهستان، به چشمۀ دوزری، محل چادر عشایرنشینها رسیدیم؛ بعد از صرف صبحانه و گپوگفتی باعشایر به حرکت خود ادامه دادیم.
در ابتدای مسیر بعد از چشمه، سنگ بزرگی که به «خرسنگ» معروف است، بهچشم میخورد که نشانۀ خوبی برای کوهنوردان در فصل زمستان برای صعود است. دو مسیر صعود پیشرو داشتیم: ما از مسیر یکشبِ که در شیب تندی بود با تراورس کردن حرکت کردیم و پس از عبور از خرسنگ از مسیر شناسکی ادامه دادیم تا به تابلوی «خسته نباشیدِ اول» در ارتفاع ۲۷۰۰ متری رسیدیم که مکان مناسبی برای استراحت و تجدید قوا بود.
در ادامه دو مسیر زمستانی (بیولوژیک) و تابستانی برای صعود کوهنوردان وجود داشت که ما از سمت چپ در یک شیب تند حرکت کردیم و در انتهای شیب، روی گردۀ سنگی قرار گرفتیم که تابلوی «خسته نباشید دوم» پر آنجا قرار داشت. با قدری کوهپیمایی ساعت ۱۴:۴۵به پناهگاه رسیدیم؛ بعد از استراحتی کوتاه و گذاشتن کولهها در جانپناه با یک قوای مضاعف به راهمان ادامه دادیم. بعد از ۴۵ دقیقه دستبهسنگ شدن در ساعت ۱۵:۰۰ به قلۀ پراو یا همان شیخعلیخانی (زنگنه) رسیدیم
قلههای شودالان، قله سهکله، قله زنهان، نمازگاه نیز رخنمایی میکردند.
پس از گرفتن چند عکس یادگاری بهسمت پناهگاه حرکت کردیم؛ البته باتوجه به اینکه مسیر برگشت بهعلت آسیب دیدن یکی از همنوردان برایمان طولانی شده بود؛ اما لذت صعود مشکلات برگشت را هموار میکرد.
در پایان حدود ساعت ۱۰ شب به کنار جاده رسیدیم و با آقا مسعود رانندۀ خوشقلب و جوان بهسمت کرمانشاه منطقۀ دالاهو برای استراحت به منزل یکی از دوستان رهسپار شدیم.
[/vc_column_text][/vc_column][vc_column width=”1/3″ rt_wrp_col_paddings=”false” rt_border_top=”” rt_border_bottom=”” rt_border_left=”” rt_border_right=”” rt_border_top_mobile=”” rt_border_bottom_mobile=”” rt_border_left_mobile=”” rt_border_right_mobile=”” rt_bg_image_repeat=”repeat” rt_bg_size=”auto auto” rt_bg_position=”right top” rt_bg_attachment=”scroll”][vc_wp_posts number=”5″][vc_wp_text title=”نشانی اینستاگرام”]simorgh_alborz@[/vc_wp_text][/vc_column][/vc_row]